کد مطلب:304452 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

فریاد علی از زبان فاطمه
[چون مردانتان راچنین یافتم؛ سیاست باز و فریبكار،] رشته آن (فدك یا خلافت) را به گردنشان افكندم، و گرانباریِ ننگ و عارش، و پیامدهای ناگوارش را بر دوششان نهادم؛ نفرین بر مكرورزان و مرگ بر ستمكاران. وای بر این ها [كه درسقیفه دسیسه كردند]، چگونه و به كدام سو، خلافت را از مدار اصلی خود، كه بنیادهای رسالت و پایه های نبوت و هدایت امّت، و فرودگاهِ «روح الامین» (جبرئیل) بود، به در بردند و. كسی را كه دانای دین و آگاه به امور دنیا است وانهادند؟! آری [آن چه در سقیفه اتفاق افتاد]خسارت آشكار است.

آن گاه كه قصّه دردْ خیزِ پر غُصّه سقیفه اتفاق افتاد، و خلیفه اوّل روی كار آمد و دست های اصحاب كِبار و انصار، به خون حقیقت آغشته شد، علی(ع)، كه از دوستان، حق كشی ها دیده بود، و خنجرها از پشت خورده بود، بر سر دو راهی ماند؛ دو راه سخت و دشوار! یك: این كه، به قیامی مسلّحانه دست زَنَد و آشكارا و با نداشتن یار و یاور، در برابر خلیفه غاصب بایستد و میراث تاراج رفته اش را باز ستاند. دو: این كه، میان خود و خلافت پرده ای اَفْكَنَد و از آن چشم پوشَد، و به دیگر سو گشته از آن رخ بر تابد، و در تاریكی كوری كه بزرگسالان را تباه، و كودكان خردسال را خرد، و مؤمنان را تا واپسین دمِ زندگی و لقای پروردگار رنج می داد، صبر ورزد و به زهرِ تلخِ سكوت بسازد، و نیش خار را در چشم، و گرهِ غم و اندوه جانكاه را در گلو برتابد. امّا همچنان كه خود، دردمندانه فرمود: صبوری را خردمندانه تر یافت. از همین رو شكیبایی را برگزید:

فَسَدلْتُ دوُنَها ثَوْباً، وَطَوَیْتُ عَنْها كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ اَرْتَأی بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَدٍ جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلی طَخْیَةٍ عَمْیاءَ، یَهْرَمُ فِیها الْكَبیرُ، وَ یَشِیَبُ فِیهَا الَصِغیرُ، وَ یكَدْحُ فیها مُومِنٌ حَتَّی یَلْقی رَبَّهُ! فَرَاَیتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی، فَصَبَرْتُ وَ فیِ الْعَیْنِ قَذیً، وَ فیِ الْحَلْقِ شَجی! اَری تُراثِی نَهْباً. [1] [چون ابوبكر جامه خلافت را پوشید] دامن از خلافت درچیدم، و پهلو از آن پیچیدم، و ژرف بیندیشیدم كه چه باید، و از این دو كدام شاید؟ بادست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و ازستیز بپرهیزم؟ كه جهانی تیره است - و بلا بر همگان چیره - بلایی كه پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، شكیبایی را خردمندانه تر دیدم، و به صبر گراییدم حالی كه دیده از خارِ غم خسته بود، و آوا در گلو شكسته. میراثم ربوده این و آن، و من بدان نگران.

به راستی، آیا می بایست به سخنان پیامبر(ص)، كه به تكرار درباره حقانیت او گفته بود، استدلال می كرد؟ بارها این پرسش از ذهن اوگذشته بود، امّا پاسخ آن؛ پاسخ دردآور و ملامت زایی بود كه سختی ها و دشواری های مرد افكنِ آن روز، به او می داد و شرایط موجود را بر او تحمیل می كرد. از این رو ناگزیر، برای مدتی از چنگ زدن به نصوصی كه از پیامبر(ص) رسیده بود، خاموش ماند.

شرایط و حوادث ابهام زا و چهره مشوّش و پریشانی كه از آن روزگار تلخ شناخته ایم، نشانگرِ افكار تب زده و هوس های شعله خیزی است كه مغز و جان حاكمان نو دولت را به چنگ گرفته بود، و استدلال به كلام مقدّس نبوی، امری ناممكن و زیانبار می نمود؛ زیرا كه بیش ترِ احادیثی را كه پیامبر گرامی(ص) درباره خلافت فرموده بود، تنها كسانی از مهاجر و انصار، كه در مدینه می زیستند، شنیده بودند، و به منزله امانتی گرانسنگ درگنجینه ذهن آنان بود كه می بایست به وسیله آنان، به دیگر مسلمانان آن روز؛ بلكه زمان ها و نسل های آینده انتقال می یافت. و این رسالتی بود كه پیامبر گرامی(ص) بر عهده آنان نهاده بود و خواسته بود تا درباره چگونگی رسالت گزاری وی گواهی دهند. از همین رو، مسلمانان در منزلگاه غدیر در وادی جحفه - جایی كه مسیر اهل مدینه ازدیگر مسیرها جدا می شود - فریاد برآورده بودند: «نَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَهَدْتَ فَجَزاكَ اللَّهُ خَیراً؛ «گواهیم كه تو پیام گزاردی، نصیحت كرده و از سر خیرخواهی راه نمودی و در گزاردن این پیام كوشیدی، پس خداوند تو را پاداش نیك دهد». و اگر علی(ع) در برابر مردم مدینه، به این سخنان استدلال می كرد، و از این احادیث نبوی، بر امامت و خلامت خویش احتجاج می نمود، بی تردید عكس العملِ حزب حاكم را به دنبال داشت؛ چرا كه علی(ع) با این استدلال در حقیقت «صِدِّیق امّت!! یعنی خلیفه غاصب» را در مدّعای خود تكذیب می كرد و مشروعیّت خلافت او را نفی مینمود و مقبولیت و معنویت دینی را از خلیفه می ستاند. و به طور قطع در تأیید سخن حق طلبانه اش فریادِ رسایی نمی شنید؛ چرا كه بسیاری از قریش، و در پیشاپیش آنان، «بنی امیّه» مفتون شكوهِ فریبای قدرت بودند، و به برخورداری دل انگیز پادشاهی، سخت چشم دوخته بودند، و گزینش خلیفه بر اساس كلام نبوی را تثبیت امامتی الهی می دانستند. و بر این باور بودند، كه تحقق این نظریّه در شكل حكومت اسلامی، خلافت را در خاندانِ بنی هاشم، ویژه خانواده محمد(ص) (اهل بیت(ع))، پایدار خواهد كرد و دیگران، خسارتبار از معركه بِدَر خواهند شد. و این یك پیش بینی مهمّی بود كه خلیفه دوم، در بیان علّت محروم كردن علی بزرگ ازخلافت، به ابن عباس گفته بود: قبیله شما راضی نمی شوند كه خلافت و نبوت به دست شما سپرده شود. [2] .

به هرروی، امام علی(ع) نیك می دانست كه اگر برای اثبات حقانیت خود آشكارا به احادیث پیامبر(ص) تكیه كند، حزب حاكم را به جانب انكار این احادیث و گستاخی بیش تر سوق خواهد داد. و از سوی دیگر هیچ كس او را، در راه مبارزه برای باز پس گیری حق به غارت رفته اش، یاری نخواهد كرد؛ چرا كه مردم؛ یا گروهی بودند كه خواهش های قدرت طلبانه آنان را به انكار سخنان پیامبر(ص) وامی داشت و نمی توانستند پس از انكار به اقرار باز گردند، و یا این كه جمعی بودند كه مفهوم سخن پیامبر(ص) را مربوط به خاندان هاشم می دانستند و هیچ گاه به دفاع از لی(ع) بر نمی خاستند. و دیگران نیز راه سكوت را پیش می گرفتند، و در نهایت سخنان پیامبر(ص) ارزش واقعی خود را از دست می داد، و همه دست آویزهای امامتِ علوی تباه می گشت. برای همین بود كه علی(ع) بزرگ و مظلوم به حكم و تصریح پیامبر(ص) سكوت دردمندانه اش را، كه همچون سخن اش جلوه ای از رسالت محمد(ص) بود، برگزید! تا زمانی كه مطمئن شود كه می تواند ذهن عمومی مسلمانان را، علیه خلیفه و یاران او بسیج كند. در همان روزهای سخت و دشوار این شیوه برخورد با حاكمان غاصب، هدف او بود، و مبارزه خود را با آن آغاز كرده بود. در نهان با رهبران مسلمان و چهره های سرشناس مهاجر و انصار دیدار می كرد و با زبان پند و اندرز براهین الهی و آیات خداوندی را به یاد آنان می آورد. در همه این دیدارها و گفتگوها، فاطمه(س) در كنار او بود، و موضع به حقّ او را تأیید می كرد، و دراین جهاد سرّی، همرزم و همراه او بود.

جالب این كه علی(ع) با این دیدارها و گفتگوها، بر آن نبود تا گروهی را برای جنگ و درگیری مسلحانه، در باز پس گیری حقِ خلافت، برانگیزد؛ زیرا كه در همه حال، یاورانی داشت كه او را به ستایش قلبی فریاد می كردند، و عاشقانه و پروانه وار گِرد او بودند و هر لحظه به فرمان او؛ بلكه می خواست با دیدارها و گفتگوهای در نهان، به تدریج ذهن عمومی جامعه را با خود همراه سازد و مشروعیت حكومت را از حاكمان سلب كند. و این جاست كه «فدك» را، به عنوان نخستین برنامه جدید علی(ع) می بینیم، و مبارزه فاطمه(س) بزرگ كه طرح دقیق آن به دست علی(ع) ریخته شده بود، در اصل و فلسفه خود، با آن گردش شبانه و گفتگوهای پنهانی با مهاجران و انصار و مردان با نفوذ مدینه پیوند می خورد، و چنان نیرویی را به دست می آورد كه به تدریج، جایگاه خلیفه را به خطر می افكند و مشروعیت حكومت او را برای همیشه تاریخ مخدوش می كند. «نقش فاطمه(س) در این خلاصه می شد كه اموالی را كه «صدّیق»! از او گرفته بود، مطالبه كند و آن را مقدّمه ای برای مناقشه در مسئله ای اساسی؛ یعنی خلافت قرار دهد، و به مردم بفهماند روزی كه از جانب علی برگشتند، و به ابوبكر روی آوردند، روز هوس و انحراف آنان بود، و با كار خود به خطا در افتادند، و با كتاب الهی به مخالفت برخاستند، و از آبشخوری كه از آنان نبود نوشیدند. شكل گرفتن این فكر در ذهن زهرا(س) او را بر آن داشت كه وضع زمان را از مسیر انحرافی كه در پیش داشت به صراط مستقیم الهی سوق دهد. و از دامان حكومت اسلامی، كه پایه های اولیه اش در سقیفه نهاده شده بود، آلودگی انحراف را پاك كند. از این رو، دلیرانه به پاخاست و خلیفه حاكم را، به خیانت آشكار و به بازی گرفتن شرافت قانون الهی متّهم ساخت و نتایج معركه انتخاب سقیفه را كه از آن، ابوبكر برآمده بود، به مخالفت با كتاب خدا و صواب و سداد و صلاح و عقل، محكوم كرد.

این كار زهرا(س) از دو ویژگی، برخوردار بود كه علی(ع) نمی توانست خود، آن را به جای همسرش انجام دهد.

نخست: این كه زهرا(س) به سبب مصیبت بزرگ رحلت پیامبر(ص) و جایگاه والایی كه نزد او داشت، بهتر از علی(ع) می توانست عواطف و احساسات را بشوراند، و مسلمانان را زیر تأثیر جاذبه روح بزرگ پدر خود، و طیف روزگار درخشان او. قرار دهد و ذهن عمومی مردم را متوجه مسایل اهل بیت سازد. دوم: این كه تا زمانی كه او در مقام یك زن به پا خاسته، علی بزرگ و مظلوم(ع) درخانه خویش، به سكوت تلخ و صلحی موقت، تن در داده بود، به انتظار این كه مردم با او همراه شوند. و اگر زمانه ایجاد كند، به رهبری قیام برخیزد، و درغیر این صورت در خواباندن فتنه ها بكوشد. درگیری زهرا(س) با خلیفه هرگز، شكل جنگی مسلحانه - كه نیاز به رهبری داشت، كه فرماندهی آن را عهده دار شود - به خود نگرفت. به هر روی، زهرا(س) به پا خاسته بود، و پایداری می كرد؛ چه قیامی همگانی را علیه خلیفه ترتیب دهد، و چه مبارزه او در محدوده جدالی نیكو و درگیری عادی بماند. و لیكن او كار را به جایی نمی كشاند كه مایه فتنه و پراكندگی در جامعه نو پای اسلامی گردد. [3] .

بدین سان امام علی(ع) بر این تصمیم بود كه فریادش را با زبان زهرا(س) به گوش مردم برساند، و خود در انتظار فرصتی مناسب، دور از معركه، بماند. و نیز می خواست با قیام زهرا(س)، برای همه پیروان قرآن، در بطلان خلافت موجود برهانی پایدار اقامه كند. به یقین با مبارزه زهرا(س) به همه مقاصدی كه از پیش منظور كرده بود دست یافت.


[1] نهج البلاغه، خطبه 3.

[2] فدك در تاريخ، ص 81.

[3] فدك در تاريخ، ص 107، سيد محمد باقر صدر، ترجمه محمود عابدي.